1- حبسیه
مرحوم «مسعود سعد سلمان» از شعرای حبسیه سرای ایرانی است که سالهای زیادی از عمرش را در زندان گذرانده. ایشان یک حبسهای دارد با این مطلع: «شخصی به هزار غم گرفتارم / در هر نفسی به جان رسد کارم» و در ابیات بعد هم از زندان شکایت میکند و فریاد بیگناهی سر میدهد. بنده خدمت جناب سعد سلمان عرض میکنم که اگر چه زندگی پشت میلههای زندان دشوار است، اما تصدیق بفرمایید زندگی در مملکتی که مرزهایش با سیم خاردار تزئین شده (البته نه برای ممانعت از ورود خارجیها بلکه برای منع خروج داخلیها!) و اوضاع و احوال سیاستهای داخلی چندان قاراش میش است که چیزی نمانده وضعمان حکایت این بیت شیخ شیراز شود که «ملخ بوستان خورد و مردم ملخ» و در شرح احوال سیاست خارجی، همین دوبیتی ادبب الممالک فراهانی بس:
چنان ر...ند احزاب سیاسی به اصل و فرع قانون اساسی
که نتوان دیگر آن را پاک گردان مگر با صد زبان دیپلوماسی
حالا جناب سعد سلمان! خودتان بفرمایید، جا دارد بنده مصراع اول از شعر شما را بگیرم و به این روز بیندازم یا خیر؟!
«شخصی به هزار غم گرفتارم»
از سفته و وام و قرض بیزارم
یک خانه خریدهام چهل متری
بر هر کس و ناکسی بدهکارم
در سفره نیامد این خوراک نفت
اما چه کنم، به رو نمیآرم
در سفره به جز هوا نمیبینم
یعنی که اصالتاً هواخوارم
شغلی به سراغ من نمیآید
هر چند لیسانس دولتی دارم
خوابند تمام مردم ایران
من یک تنه مثل جغد بیدارم
تا بار دهد درخت آزادی
تخمش رو به هر سوراخ میکارم
با این همه، گر شکایتی گویم
امشب به حصار و صبح بر دارم
2- بخ بخ میرزا
استاد بهاء الدین خرمشاهی -حافظ شناس و قرآن پژوه سرشناس- از جمله طنز پردازانی است که کمتر او را به این عنوان میشناسند. قریحهی طنز استاد خرمشاهی از جمله اکتشافات مرحوم کیومرث صابری (گل آقا) است که بعد از این اکتشاف، ایشان با نام مستعار بخ بخ میرزا در چندین شماره از گل آقا، مطلب نوشتند. چند نمونه از آثار طنز استاد را با هم میخوانیم:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت بگذاشت به بانک رهنی و وام گرفت
آن گاه بساخت روی آن یک طبقه آن را بـه اجــاره داد و آرام گرفت
* * *
زنی از شوهر لوطیوش خود سخت در تاب و تعب افتاده است
معترض گشته به عدلیه و گفت دلم از طنز و طرب افتاده است
قاضی رند ز حالش پرسید از چه با شوهره چپ افتاده است
گفت بیپرده بگو مشکل خویش شویت از تاب و ز تب افتاده است؟
گفت زن مشکل اصلی این است: «دادگاهم» به «عقب» افتاده است!
* * *
مردی ز بسکه آش و نخود - لبیا تخید بادی گرفت در دلش و درد معده خاست
بیاختیار ضرطهای از وی برون جهید شد خیط و نیمه کاره ز حضار عذر خواست
رندانه داد پاسخ او مرد میزبان: آزادی بیان شما افتخار ماست
* * *
همسر جویی بسی هنر میخواهد تنها نه که گنج سیم و زر میخواهد
از ما که گذشت، لیک این کار سترگ اکنون دل شیر و مغز خر میخواهد!
* * *
ای همسر با وفای خوبم
این شوهر تو بهانه گیر است
زیر سر او بلند گشته
در ظاهر اگر چه سر به زیر است
گه گوید گربهمان خمار است
گه گوید بربری خمیر است
هرگز نشوی رمیده از او
تو پادشهی و او امیر است
گویم به ستایش تو یک بیت
از آن همه دُر که در ضمیر است
هر چند که گربهی تو خوشخوست
اخلاق سگ تو بینظیر است!
خیلی قشنگ بود مخصوصاْ:
خوابند تمام مردم ایران
من یک تنه مثل جغد بیدارم
هرچند خالی بستی ولی بامزه بود!
تو که خودت شبا خوابی، تو از کجا فهمیدی خالی بستم؟
نکنه شبا بیداری شیطون؟!
سلام بسیار شعر خوبی بود ولی کاش بیت یکی مانده به آخر نبود البته نظر شخصیمه
ممنون از نظرتون، خب اگر شعر رو از آخر به اول بخونین، اون وقت دیگه فکر نمیکنم با بیت یکی مونده به آخر مشکل داشته باشید! (البته اونوقت بیت دوم مشکل دار میشه که باز باید یه راه دیگه براش پیدا کرد!)
طنزتان هم شکوفا
جالب بودند .
جای رند عالم سوز را در بین لینک هایتان خالی دیدم . یک نگاهی بی اندازید :
http://marderend.blogfa.com/
ممنون، هنوز جای خیلی لینکها احتمالا خالی است که به مرور اکتشاف و افزوده خواهند شد. رند علم سوز هم به گوشهی صفحه چسبانیده خواهد شد!
سلام
کار قشنگی بود.
فکر نمی کرد کار طنز به این خوبی انجام بدهی. به نظرم سرمایه گداری در این ژانر ادبی نتیجه خوبی داشته باشد.
من هم فکر نمیکردم کار طنز به این خوبی انجام بدهم! در مورد سرمایهگذاری هم یه رایزنیهایی دارم میکنم، خودم هم چهار سال اقتصاد خوندم که بتونم خوب سرمایه گذاری کنم. احتمالا باید وبلاگم رو بذارم تو بورس اوراق بیبها!
سلام
...
فقط همین ... چیزی نمیگم
نه بگو ببینم چی میخوای بگی!
استقبالیه
-------------------
بنام شاعر هستی سروده ام
باشد که بیاید
و بر دلهای خسته مرهمی
-------------------------------
خوش میدارم حضور گرمتان
ممنون از حضورتون، منور کردید پدر جان
سلام دوست عزیز
نوشته های قشنگی بود همون طور شعر طنز
چرا باید از چیزی تعجب بکنم؟؟؟ نفهمیدم
من هم به روزم
خوشحالم میکنی بیای
دوستت دارم تا مرگ غزل
پایدار باشی ...
سلام
ممنون از حضور پر مهرتان در کلبه درویشی مجازی ما همیشه باز است اگر چه بدلیل مشغله زیاد زود زود بروز نمی شوم
ولی خوشحال می شوم ارتباط ما مستمر باشد بخصوص که
شما در زمینه طنز فعالیت می کنید و این روزها جای طنز در بین ما خیلی خالی است !
جای طنز در بین ما خالی است؟ بین ما فاصلهای نیست که!
سلام.
باور نمی کنی من چقدر کار این بهاالدین خرمشاهی رو قبول دارم. حیف که خیلی تخصصی رو طنز کار نمی کنه.
شاید باورت نشه، اما باور میکنم!
من در این موقعیت یه شعر یادم می یاد
بذار بگبرم تو رو در آغوش
مثل گشت ارشاد دختر فراری
البته من فقط لب خوانی میکنم چون ابی داره اجرا میکنه
دستتون درد نکنه، فقط کاش برای الفِ «ابی» اعراب میذاشتی که یه وقت سوء تفاهم پیش نیاد!
سلام
سلام
خوش به حالت خونه 40 متری داری
ما که تو همینشم موندیم
بابا 40 متری کجا بود، خب یه جوری باید وزن و قافیه رو جور کرد دیگه، اگر بخوام هر چی رو که دارم بنویسم و هر چی رو ندارم ننویسم، اصلا هیچی نباید بنویسم!
D:
من توضیح میدم که این علامت، همون شکلک خندهاست که n تا دندون رو ریخته بیرون!
سلام مهدی جان
تو هم آره ناقلا
دارم برات...
خب همه آره، من هم آره دیگه! (راستی شما؟!)
عاغا طووپ !!
عاغا آلی !!
وب لاگط حرف نداره !
عین متلبشم جالب بود !!
خودا غوط . . . !!!
ئاغا این چه جورشه؟
آخه یعنی چی اینحمه قلت قلوت نوشتی؟
اگه صبک اثطفاده از کلماط اوز شده، خب بگین من حم بدونم!
طنز آقای خرمشاهی خیلی خیلی خوب بود.
یک لطافت ظریفی در کار های ایشان حس می کنم که در کار خیلی ها مشاهده نمی شود.
کلن طنز هایشان هم استادانه است :))
ممنون از شما