گویند مرا چو زاد مادر
نافم ز بدن خودم بریدم
هر کس که به من تبسمی کرد
در پاسخ خنده، عرعریدم
گفتند چه بچهی ملوسی
ای خاک به سر که باوریدم
گشت و گذر زمانه طی شد
بیچاره شدند و پروریدم
رفتم سوی پله ترقی
از نرده پله سُرسُریدم
تا اینکه به زورِ نیرویِ غیب
از پله و نردهاش پریدم
آمد دو سه بار وحی و الهام
تا اینکه یهو پیَمبریدم
گفتند بشو رئیس جمهور
اشک آور و اسلحه خریدم
در ٢٢ عزیزِ خرداد
با زور حماسه آفریدم
القصه مرا چو زاد مادر
تا لحظه مرگ ترتریدم
تا محو نگردد این کرامات
با شعر و ترانه دفتریدم
مهم حماسه ست که هر روز بیشتر از دیروز است
ها بعله!
دست مریزاد مهدی جان ترید
امیدوارم که همیشه موفق ترید و پیروز ترید و خوشحال ترید و هرچه ترید هست تر باشید
تیر تپر ترید!
بابا حقیقت تلخه چرا حاضر نیستید بباوریدش؟ انسان باید ظرقیت شکست رو داشته باشه.
به اونایی که شکست خوردن بگو، به من چه؟ من فقط طنز مینویسم
زشت
خوب ، بد ، زشت!
باسلام
به روزم
وچشم براه شما
به کلبه ام سری بزن
توووووووپ!!!!!
تانک فشفشه!
سلام
من خطاب به دوستمون اکبر بگم این مهدی رو من بزرگ کردم از بچگی خمین جوری بود
همه حرفاشو میزنه کاراشو میکنه بعد میگه کی بود کی بود من نبودم
به دل نگیریا رو دل میکنی
سلام مهدی جان
دست مریزاد آقا مهدی شما همه بله!!!!!!!
سلام عمه جون، خوبین؟ خوشین؟
طنز است و گاه تلخ تر از زهر میشود!
اصلاْ باهات حال نکردم
وا! مگه قرار بود با من حال کنی؟؟ خدا مرگم!