وارد یک سوپر مارکت شدم، بعد از اینکه سفارش خریدم رو دادم، یه خرده فروشگاه رو انداز برانداز میکردم، چشمم به کاغذی افتاد که به ترازوی فروشگاه چسبیده بود، هر کار کردم بفهمم چی نوشته متوجه نشدم، بنابراین عکس گرفتم و با خودم گفتم به شور بذارم شاید مفهوم این جملهی قصار روشن بشه، لطفا مرا در این امر مهم یاری دهید! لطفا برداشت خودتون رو ثبت بفرمایید تا در قرعه کشی 2000 هیلوکوپتر جنگنده و هزاران کمک هزینه سفر آخرت شرکت کنید! هم اکنون، یاری سبز، شعبه اسکان و از این چیزا دیگه!
بیست چهارمین شب شعر طنز «شکر خند» کما فی السابق در فرهنگسرای شهید ارسباران! برگزار شد. بر خلاف ساعت اعلام شده در ضمیمهی ادب و هنر روزنامه اطلاعات که گفته بود برنامه ساعت 17 آغاز میشه و همچنین برخلاف گفتهی آقای رفیع که قرار بود ساعت 16 آغاز بشه، رأس ساعت 16:10 و چند ثانیه شکرخند 24 کلید خورد. مثل همیشه و بار دیگر مردم غیور و همیشه در صحنه (غیر از صحنههای ناجور!) با شکوه و عظمت در صفوف به هم چسبیدهی! سالن برگزاری مراسم حاضر شدند تا مشت محکمی باشد بر دهان استکبار جهانی (و داخلی!). جلسه به صورت تک موتوره (یک مجریه) آغاز شد و آقای رفیع خیرمقدمهای لازم را به حاضرین گوشزد فرمودند!
با توجه به فشارهایی که قبل از شروع برنامه به آقای کتابدار وارد کرده بودم (اعم از فیزیکی و شیمیایی!) همان اول، قرعه کار به نام من دیوانه زندند و برای شعرخوانی بالای سن رفتم و بدون هیچ مقدمهای این شعر رو از خودم در کردم:
ضمن عرض سلام، میخندم
قبل نطق و کلام، میخندم
باده بسیار خوردم و مستم
من به فیلم درام میخندم
گفتی عاقل شو، من به حرف عین
همچنین قاف و لام میخندم
بی تو من گریه میکنم هر شب
But tonight if you come میخندم
ای که از وضع مملکت غمگین
من به جایت مدام میخندم
پدر اقتصاد در آمد
من به اسمیت آدام* میخندم
وقتی از مرز مملکت بیرون
می رود نفت خام میخندم
جام جمشید می شود سوراخ
من به سوراخ جام میخندم
در المپیک چین گندیدیم
بر مدال و مقام میخندم
گفتمش بیخیال، استعفا
گفت به گور بابام میخندم
گر بگویی که این چه شعری بود
بعد از آنکه مدام میخندم
میدهم پاسخت چو مسولین
کی؟ کجا؟ کِی؟ کدام؟ میخندم
گفتی بس کن ببند فکت را
بستمش و السلام... میخندم
(* آدام اسمیت پدر علم اقتصاد)
و در آخر هم یه قطعهی دوبیتی:
چون سنگ اگر چه طنز سخت است
مـــوم است بــه دست کــــاردانـــان*
هـــان! قلهی طنز اگر رفیـــــع* است
بـــــالا نـــرویـم هـــــرگــــز از آن!
مهمان ویژهی این ماه، خانوم بهاره رهنما بودند و البته خانوم ژاله صادقیان هم به عنوان حسن ختام برنامه، یکی از اشعار فریدون مشیری رو دکلمه کردند.
یه جایی با چند تا از دوستان قرار بود هر کس سه تا کلمه بگه و نفر بعد با استفاده از اونا یک یا چند بیت شعر بگه، وقتی داریوش کاردان با کلمات نفر قبلی شعر رو ساختن، کلماتی که تحویل نفر بعد دادن اینا بود: خر، الاغ، یابو. بنده هم شعر زیر رو تحویل جامعه هنری دادم!
در صورتِ خریم و به سیرت، الاغها
کبکیم و میپریم به سبک کلاغها
یابو شدیم و هر کس و ناکس سوارمان
وانگه گرفتهایم ز یابو سراغها
از بس دروغ میشنویم از درشت و ریز
گردیده بس درازتر از حد، دماغها
در مملکت فضای شعار است و اعتراض
خرها به صوت عرعر و گاوان به ماغها
هر ظلم میکنند، کسی توی باغ نیست
بیرون شدند مردم هالو ز باغها
دی شیخ گرد شهر به دنبال آدمی
از دیو و دد ملول و به دستش چراغها
باید به سردخانه پناه آوریم تا
قدری خنک شوند در این سینه، داغها
چندی از همکارانم خواستند تا در باب بین التعطیلین، مطالبی بنویسم، به این امید که شنبهی هفتهی آیندهشان تعطیل گردد، گر چه مدیر شرکت اعلام کردند که تعطیل نیست، اما به هر حال تحقیقاتی که انجام داده بودم را ارائه میکنم:
تحقیقاتی مکفی و جامع، اندر باب بین التعطیلین
در این موضوع ترجیح میدهم به جای اینکه خودم حرفی بزنم، رجوع کنیم به سخنان بزرگان و قدما، تا بلکه در قضاوتی بیطرفانه موضوع روشنتر شود:
محمد بن منور کتابی دارد با عنوان اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابیسعید که در آن به بررسی سیرهی زندگانی جد خویش - ابوسعید ابوالخیر - پرداخته است. فصلی از این کتاب را مرور میکنیم:
باب بین التعطیلین
شیخ ما قدس سره روزی قضای روزگارش چنان شد که خرش دچار نقص فنی گردید، شیخ چارهای اندیشهاید و بهر رفع مشکل، عازم سفر بگردید تا مرکب خویش نزد ضمانت خانه (محل گارانتی) بَرَد. چون از دروازه به اندرون شد، شهر را دید که در سکوت و سکون غوطهور است و تعجب کرد و چون علت را از ضعیفهای متکدی جویا شد، پاسخ بشنید کامروز، شهر سراسر تعطیل است، شیخ نعرهای بزد و داد سخن همی در کرد که امروز چگونه تعطیل است و حال آنکه تقویم چیز دیگر گوید؟ پاسخ بشنید دیروز تعطیل و فردا نیز، امروز را امیر تعطیل گردانده تا کِیف مردمان کوک همی گردد. شیخ جامه درید و صیحهای خوف کشید و راه دیار خویش پیش گرفت و بعد از آن هرگز ایام بین التعطیلین را به کسب نگذراند!
مرحوم علی اکبر خان دهخدا، ذیل عبارت بین التعطیلین چنین مینویسد:
بین التعطیلین [beino ta'tileyn] : 1- عرب هر چیز را که بین دو چیزِ تعطیل قرار گیرد چنین خطاب کند. فی المثل فردی که ما بین دو انسان قرار گیرد، چنانچه آن دو، تعطیلِ فکری باشند، فرد میانه بین التعطیلین خوانده میشود. (ر.ک. شرکت PTC)
2- معنای ژرفتری نیز دارد، هر چه در اصالت کاربرد این مفهوم در متون گذشته، به عقب تر رفتم، استعمالِ بیشتر یافتم، تا آنجا رودکی (اوایل قرن 4) 211 بار این اصطلاح را به کارگرفته است و حکیم توس (اواخر قرن 4) 30 بار به نیت 30 سال زحمتِ سرودن شاهنامه از این عبارت استفاده کرده است. دیگران نیز بر همین منوال. مثال:
خواجوی کرمانی:
بینِ تعطیلین را باید که تعطیلش کنی
تا سه روزِ پشت هم را خوب تکمیلش کنی
فردوسی نقل میکند که کیکاووس وقتی با دو عید مواجه شد، حکم داد و روز میان دو عید را نیز تعطیل نمود:
دو عید پس و پیش حاصل شدی
میانَش به یک حکم، کامل شدی
میرزاده عشقی:
او کیست که روزهای تحصیلی را
کنکور و حساب و جبرِ تحلیلی را
او کیست که حرف آخرین را بزند
تعطیل کند میان تعطیلی را
و هزاران مثال دیگر که از ذکر آنها به دلیل پرهیز از اطناب، منصرف میشویم.
در کلیهی اناجیل تحریف شده به ضرس قاطع تأکید شده است که انبیاء هرگز روز میان دو عید را به کار و کسب نگذراندهاند و حتی دیگران را از این مصیبت نهی نمودهاند. چنانچه شیخ محمود شبستری در سرودهای لب به اعتراضِ کسانی میگشاید که بین التعطیلین را به کار مشغولند و در بیتی به سنت حضرت عیسی اشاره میکند (برگرفته از همان اناجیل محروفه) و میگوید:
عیسی میان جمع حواری مگر نگفت:
هرگز مباد بین دو عید اشتغالتان؟
در باب بین التعطیلین و مشکلات و مصائب آن به همین حد اکتفا میکنیم و امید است هیچ انسانی بدان مبتلا نگردد.
و السلام علیکم و الرحمه الله
1- حبسیه
مرحوم «مسعود سعد سلمان» از شعرای حبسیه سرای ایرانی است که سالهای زیادی از عمرش را در زندان گذرانده. ایشان یک حبسهای دارد با این مطلع: «شخصی به هزار غم گرفتارم / در هر نفسی به جان رسد کارم» و در ابیات بعد هم از زندان شکایت میکند و فریاد بیگناهی سر میدهد. بنده خدمت جناب سعد سلمان عرض میکنم که اگر چه زندگی پشت میلههای زندان دشوار است، اما تصدیق بفرمایید زندگی در مملکتی که مرزهایش با سیم خاردار تزئین شده (البته نه برای ممانعت از ورود خارجیها بلکه برای منع خروج داخلیها!) و اوضاع و احوال سیاستهای داخلی چندان قاراش میش است که چیزی نمانده وضعمان حکایت این بیت شیخ شیراز شود که «ملخ بوستان خورد و مردم ملخ» و در شرح احوال سیاست خارجی، همین دوبیتی ادبب الممالک فراهانی بس:
چنان ر...ند احزاب سیاسی به اصل و فرع قانون اساسی
که نتوان دیگر آن را پاک گردان مگر با صد زبان دیپلوماسی
حالا جناب سعد سلمان! خودتان بفرمایید، جا دارد بنده مصراع اول از شعر شما را بگیرم و به این روز بیندازم یا خیر؟!
«شخصی به هزار غم گرفتارم»
از سفته و وام و قرض بیزارم
یک خانه خریدهام چهل متری
بر هر کس و ناکسی بدهکارم
در سفره نیامد این خوراک نفت
اما چه کنم، به رو نمیآرم
در سفره به جز هوا نمیبینم
یعنی که اصالتاً هواخوارم
شغلی به سراغ من نمیآید
هر چند لیسانس دولتی دارم
خوابند تمام مردم ایران
من یک تنه مثل جغد بیدارم
تا بار دهد درخت آزادی
تخمش رو به هر سوراخ میکارم
با این همه، گر شکایتی گویم
امشب به حصار و صبح بر دارم
2- بخ بخ میرزا
استاد بهاء الدین خرمشاهی -حافظ شناس و قرآن پژوه سرشناس- از جمله طنز پردازانی است که کمتر او را به این عنوان میشناسند. قریحهی طنز استاد خرمشاهی از جمله اکتشافات مرحوم کیومرث صابری (گل آقا) است که بعد از این اکتشاف، ایشان با نام مستعار بخ بخ میرزا در چندین شماره از گل آقا، مطلب نوشتند. چند نمونه از آثار طنز استاد را با هم میخوانیم:
ادامه مطلب ...