مجموعه طنزیمات

تو این وبلاگ هر چیزی که دیدید تعجب نکنید!

مجموعه طنزیمات

تو این وبلاگ هر چیزی که دیدید تعجب نکنید!

که مپرس!

راستش این روزا سخت میشه کسی رو پیدا کرد که دل و دماغ طنز طرب انگیز داشته باشه، یا به قول خواجه: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد. طنزای این روزای ما هم طعم خرمالو گرفته

بعد از مدت‌ها، دیشب با حافظ بودم، یه مصرع من گفتم و مصرع دوم رو اون گفت:


دارم از ریش و عبایش گله چندان که مپرس

که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس

کس به امید فرج رأی به صندوق مکناد

که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

هر چه می‌گویم «بازی‌است»، به من می‌خندند

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

زاهد از گِرد سیاست به سلامت بگذر

دل و دین می‌برد از دست بدانسان که مپرس

شهرِ شامی است که بسیار کشیدند در آن

هر کسی عربده‌ی، این که مبین‌ آن که مپرس

دین و دنیا همه را ریخت به پایش که عجیب

شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

گفتمش چیست نزاعات وطن عاقبتش

گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس

گفتمش تاج به خون که گرفتی در دست

گفت این قصه دراز است، به قرآن که مپرس

مناظره

این بحث و مناظراتشان عالی بود

هر چند پر از نزاع و جنجالی بود

محمود که همچنان بدون فکر است

این میرحسین هم که تو خالی بود!

مارمولک!

کسانی که با بنده معاشرت دارند، از ارادت خاصم به روحانیت حقیقی و نفرت مخصوصم از روحانی‌نماها خبر دارند، پس لطفا برای اونایی که با من معاشرت ندارند تعریف کنن!


واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به منبر می‌روند، از بیخ و بن خر می‌کنند

خویش را آیینه‌ی حق می‌شناسانند، چون

مردم نادان ما نشنیده باور می‌کنند

دشت‌ها را غرق در گل، لاله‌باران می‌کنند

لاله‌ها را با سیاست، باز پرپر می‌کنند

از سرِ خدمت به مردم، یکدگر را می‌درند

جامه‌ی میشانِ مظلومانه در بر می‌کنند

چون صلاح آید، به شیطان نور ایمان می‌دهند

گر به کار آید، خدا را نیز کافر می‌کنند

هر چه گویی بر می‌آید از سیاست ای عزیز!

تا سوارانند، با ما اینچنین سر می‌کنند

برای آیندگان!

این شعر رو وقتی گفتم که حالم گرفته بود و دل و دماغ نداشتم، اما ظاهرا طنز از آب در اومده، اما نه از اون طنزای اونجوری!


گفتیم: نمی‌شود که خوش باشیم؟

گفتند: نمی‌شود، در آینده

آینده کجاست؟ کو؟ جوابم داد:

یابنده بود هر آنکه جوینده

تاریخ گواه جستجوی ماست

هم شاهد صد  دروغ‌گوینده

افسوس که وقت می‌رود چون ابر

در دست محققانِ زاینده

رفتند و تو نیز باز خواهی رفت

تاریخ همیشه هست شوینده

وقتی همه فکر خویش، خواهد شد

رشد همه نرخ‌ها فزاینده

خشکید نهال سبز آزادی

در باغ، گیاه هرز، روینده

به به که چه چیزها به دست آمد

اینها همه لاجرم برآیندِ

سی سال تلاش خادمین ماست

تقدیم به نسل‌های آینده!

شکرخند 24

بیست چهارمین شب شعر طنز «شکر خند» کما فی السابق در فرهنگسرای شهید ارسباران! برگزار شد. بر خلاف ساعت اعلام شده در ضمیمه‌ی ادب و هنر روزنامه اطلاعات که گفته بود برنامه ساعت 17 آغاز میشه و همچنین برخلاف گفته‌ی آقای رفیع که قرار بود ساعت 16 آغاز بشه، رأس ساعت 16:10 و چند ثانیه شکرخند 24 کلید خورد. مثل همیشه و بار دیگر مردم غیور و همیشه در صحنه (غیر از صحنه‌های ناجور!) با شکوه و عظمت در صفوف به هم چسبیده‌ی! سالن برگزاری مراسم حاضر شدند تا مشت محکمی باشد بر دهان استکبار جهانی (و داخلی!). جلسه به صورت تک موتوره (یک مجریه) آغاز شد و آقای رفیع خیرمقدم‌های لازم را به حاضرین گوشزد فرمودند!

با توجه به فشارهایی که قبل از شروع برنامه به آقای کتابدار وارد کرده‌ بودم (اعم از فیزیکی و شیمیایی!) همان اول، قرعه کار به نام من دیوانه زندند و برای شعرخوانی بالای سن  رفتم و بدون هیچ مقدمه‌ای این شعر رو از خودم در کردم:


ضمن عرض سلام، می‌خندم

قبل نطق و کلام، می‌خندم

باده بسیار خوردم و مستم

من به فیلم درام می‌خندم

گفتی عاقل شو، من به حرف عین

همچنین قاف و لام می‌خندم

بی تو من گریه میکنم هر شب

But tonight if you come می‌خندم

ای که از وضع مملکت غمگین

من به جایت مدام می‌خندم

پدر اقتصاد در آمد

من به اسمیت آدام* می‌خندم

وقتی از مرز مملکت بیرون

می رود نفت خام می‌خندم

جام جمشید می شود سوراخ

من به سوراخ جام می‌خندم

در المپیک چین گندیدیم

بر مدال و مقام می‌خندم

گفتمش بیخیال، استعفا

گفت به گور بابام می‌خندم

گر بگویی که این چه شعری بود

بعد از آنکه مدام می‌خندم

می‌دهم پاسخت چو مسولین

کی؟ کجا؟ کِی؟ کدام؟ می‌خندم

گفتی بس کن ببند فکت را

بستمش و السلام... می‌خندم

 (* آدام اسمیت پدر علم اقتصاد)

و در آخر هم یه قطعه‌ی دوبیتی:

چون سنگ اگر چه طنز سخت است

مـــوم است بــه دست کــــاردانـــان*

هـــان! قله‌ی طنز اگر رفیـــــع* است

بـــــالا  نـــرویـم  هـــــرگــــز  از  آن!


(* داریوش کاردان و رضا رفیع، مجریان طنزپرداز شکر خند)



مهمان ویژه‌ی این ماه، خانوم بهاره رهنما بودند و البته خانوم ژاله صادقیان هم به عنوان حسن ختام برنامه، یکی از اشعار فریدون مشیری رو دکلمه کردند.